راه زندگی باصفا در کتیبه چیست ؟

ساخت وبلاگ
در ادامه باز هم از حرف B انگلیسی چند کلمه برای بررسی ارتباط آنها با فارسی و ترکی انتخاب کردم اکنون با هم به بررسی آنها می پردازیمBed-En بَد-bed- بِد= فراش، کف، ته، بستر، رختخواب، باغچه، خوابگاه، طبقه، خوابیدن، تشکیل طبقه دادنمعانی دیگر: تختخواب (معمولا شامل تخت و تشک و روانداز و بالش می شود)، بالین، سریر، گاس، بستر گیاه، محل رویش هرچیز، محل قرارگیری هرچیز، هر توده یا انباشته ی بستر مانند، (زمین شناسی و کان شناسی) لایه، چینه، پشته، جماع کردن، هم بستر شدن، رجوع شود به: bedstead، جای خواب، جای استراحت، به بستر رفتن یا بردن، غنودن، جای خواب تهیه کردن، خواباندن، (محکم در جایی) قرار دادن، فروکردن، (گیاه را) نشاندن، به صورت باغچه یا بستر گیاه درآوردن، لایه لایه کردن، چینه چینه کردن، زیرسازی کردن، زیرکار ساختن، خوابیدن دربسترBed-Turk-باد، بید= فراش، کف، ته، بستر، رختخواب، باغچه، خوابگاه، طبقه، خوابیدن، تشکیل طبقه دادن، و...B بیbe بِ=این، بودن، وجود داشتن، ماندن، و...(به معنی be رجوع شود)Ed اِد یا اِتet=فعل امراِدمک edmek یا اِتمکetmək= کردن، شدن، مترادف کردن:اجرا کردن، انجام دادن، عمل کردن، ساختن، درست کردن، ادا کردن، به جای آوردن، گزاردن، آرمیدن، جماع کردن، مجامعت کردن، تکیه دادن، راحت کردن، استراحت کردن، خوابیدن، هم بستر شدن، اسودن، ارمیدن، متکی بودن به، بازی کردن، نمایش دادن، بجا آوردن، ایفا کردن، ادا کردن، نهادن، گذاشتن، نشاندن، کاشتن، نشا کردن، جا کردن، فرو کردن، گذاردن، جا انداختن، اراستن، منبت کاری کردن، در چیزی کار گذاشتن، خاتم کاری کردن، گوهرنشان کردن، و...muny ed مونی اِدbunu et= این (کار) را بکن(انجام بده)ony yatak edاُنی یاتاک اِد=آن را تختخواب(جای خواب، خوابگاه، بستر، راه زندگی باصفا در کتیبه چیست ؟...
ما را در سایت راه زندگی باصفا در کتیبه چیست ؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : poladabady بازدید : 38 تاريخ : سه شنبه 25 مهر 1402 ساعت: 7:58

در ادامه چند کلمه که با Bed در زبان انگلیسی ساخته شده را انتخاب کردم با هم ارتباط آنها را با فارسی و ترکی مورد بررسی قرار می دهیمBedim-En- بیدِمbɪˈdɪm-بِدِم= با ابر پوشاندن، تیره کردن، ابری یا مانند ابر کردنمعانی دیگر: (قدیمی) مزین، آذین شده، تزیین شده، آراسته، (چشم ها و دید) تار کردن، تاریک کردن، مبهم کردنBedim-Turk-بی دِم= با ابر پوشاندن، تیره کردن، ابری یا مانند ابر کردن، و...Be بی، بِ=اشاره به چیز یا شخص نزدیک و حاضر، این، بودن، شدن، ماندن، و...(به معنی Be رجوع شود)دمdem=نفس، مه ، بخار، دود، ابر ، باد، هوا، تاریک، تیره،گنگ، مبهم، بسته، پوشیده، حرف، سخن، صدا، و....dem alma بِم آلما= نفس نکش، صدات در نیاد، حرف نزنHowadan dem al هاوادان دِم آل= از هوا نفس بکشçay dem aldy چای دِم آۀدی= چایی دَم کشیدhowa demig هُوا دِمیگ= هوا دارای بخار بسیار است، هوا دارای رطوبت و گرمای زیاد، هوا نفس گیر، هوا شرجی، و...جملات متداول: ابر سیاهی آسمان را پوشانده- هوا ابری و تیره وتاریک است- همه جا را دود و دم پوشانده، و...ز خصمی که ناقص فتاده است نفسش -- کمال براهیم مبهم ندارم(خاقانی)همی هر زمان اسب برگاشتی --- وز ابر سیه نعره بگذاشتی(فردوسی)که آن ترک در جنگ نر اژدهاست--- دَم آهنج و در کینه ابر بلاست(فردوسی)همیدون جهان برتو سازم سیاه --- ابر خاک آرم ترا این کلاه(فردوسی)ابر با آن تیره رخساری که پوشد روی روز--- مردم چشم است دهقان را زباران داشتن(قاآنی شیرازی)Gözy ima گُوزی ایما= چشمان بسته(کور، نابینا، نامریی، غیر بینا، و....)hemme yer ima dema همه یِر ایما دِما= همه جا تیره و تار(گنگ و نامعلوم، تاریک و بی سرو صدا، و...)Gözy ima dema gormeyar گُوزی ایما دِما گُ رمِیار=چشم او کاملاً بسته شده نم راه زندگی باصفا در کتیبه چیست ؟...
ما را در سایت راه زندگی باصفا در کتیبه چیست ؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : poladabady بازدید : 39 تاريخ : سه شنبه 25 مهر 1402 ساعت: 7:58

در ادامه باز هم از حرف B انگلیسی چند کلمه انتخاب کردم که باهم ارتباط آنها را با فارسی و ترکی مورد برسی قرار می دهیمBeau-En باو bəʊ - boʊ بُو = کج کلاه، جوان شیک، مردیکه خیلی بزن توجه داردمعانی دیگر: (قدیمی) شیک پوش، فکلی، خودآراBeau-Turk- باو، بی اُو= کج کلاه، جوان شیک، مردی که خیلی بزن توجه دارد، شیک پوش، زیبا رو بودن، و...Beau باوbaw=وای، عجب، تعجب، حیرت، شگفت، شگفتی، عجیب | تکبر، خودبینی، خودخواهی، غرور، نازش، منی، خودستایی، خودبینی، شگفت، شگرف، شگفت انگیز، شگفت آور، شگفتی، / افرین، براوو، بارک الله، شاباش، مریزاد، هورا، به به، کلمه ای که در خوش آیند و تحسین گویند، (فخر، مباهات کردن، عجب، شگفت (لغت نامۀ دهخدا)) و...- کج کلاه: کنایه از مغرور، خودپسند ( فرهنگ فارسی)baw! sen hem bamy باو! سِن هم بامی= عجب، وای ! تو هم هستیbaw! bu owadan zat باو! بو اُواادان زات= عجب(وای، با شگفتی و تعجب)! این چیز زیبایی استbaw! muny mende edib bilyan باو! مونی مِندِ اِدیب بیلیان=با تکبر و خود ستایی، غرور! اینرا من هم می توانم انجام دهمbaw! bu owadan ýaş gizy gor باو! بو اُوادان یاش قیزی گُ ر= وای(عجب)! این دختر جوانِ زیبا را ببین!Be بی، بِ=اشاره به چیز یا شخص نزدیک و حاضر، مورد اشاره یا گفتگو: این کار درست نیست، این، بودن، شدن، ماندن، و...(به معنی Be رجوع شود)Be باba= هست، است، دارا بودن، موجودیت، موجود، موجوداست وجوددارد ، دارایی، آفرینش، خلق، هستی. موجودی، هست و بود، و...- ol bu(be) yerde ba اُل بو(بی) یِرده با = او در اینجا هست(وجود دارد، موجود است)، و...- yanimda ba یانیمدا با= در کنارم (نزدیکم، پیرامونم ، و...) هستbu barada ba بو بارادا با= در این موردهست، دربارۀ این هست، راجع به این اس راه زندگی باصفا در کتیبه چیست ؟...
ما را در سایت راه زندگی باصفا در کتیبه چیست ؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : poladabady بازدید : 35 تاريخ : سه شنبه 25 مهر 1402 ساعت: 7:58

چند کلمه از زبان انگلیسی انتخاب کردم که در زبان فارسی و ترکی نیز به همان صورت بکار برده می شود اکنون با هم آنها را مورد بررسی قرار می دهیمBascule-En- باس کیولˈbæskjuːl- bæskjuːl بَسکیول= قپان، اهرم یا لنگر پل متحرکمعانی دیگر: هر دستگاه الاکلنگ مانند، قپانه، اهرم، قپانی، باسکولBascule-Turk-باسیکیول، باسکول=باسکول، قپان، اهرم یا لنگر پل متحرک، و...Bas باس=سنگینی، ضغطه، فشار، مضیقه، زور، پرس، بار سنگین، پاگذاری، جای پا، پایگاه، ریشه، تکیه گاه، زمینه، پایه، زیرپایی، فشار، کلیک، پا بگذار، فشار بده، و... فعل امر باسماکbasmak=فشار دادن، پا گذاشتن، زور دادن، پا گذاشتن، و...(به معنی Base رجوع شود)ol yere ayak bas اُل یِره آیاک باس، ora ayaq bas، oraya ayak bas = به آنجا پا بگذار(قدم بگذار)üstine bas اوستینه باس= روی آن فشار بده(کلیک کن)ony bas اُنی باس، bas ona= آنرا فشار بده، آن را له کن، آن را کلیک کنBasc باسیکbasik= پایه ای، پوشیده، سر پوشیده، مسقف، سقف، پُل، بام، اشکوب، پوشش، رویه، سمک ، رواق، طاق، عرش، پا گذاری، قدم گذاری، محل فشار(سنگینی، وزن، اندازه، ثقل، و...) و...Ule یولyol= راه، جاده، سبیل، سلک، شاهراه، صراط، طریق، گذرگاه، مسلک، مسیر، معبر، ممر، منهاج، منهج، نهج، روال، روش، شعار، شیوه، طرز، طریقت، طریقه، منوال، رسم، عادت، مجرا، وضع، و...Cule کول، گول، قُل، qol، kol,gol=بازو، دست، بازه، ساعد، عضد مرفق ، اهرم، دسته، دیلم، شاهین، شاهین ترازو، میله اهرم، توانایی، قدرت، قوت، نیرو، یاور، و...adamiň iki koly bar آدامینگ ایکی کولی بار، adamın iki kolu var، insanın iki qolu var= آدم (انسان) دو بازو( دست، و...) داردiki kolindan tut ایکی کولیندان توت، iki kolunu da tut، hər iki qol راه زندگی باصفا در کتیبه چیست ؟...
ما را در سایت راه زندگی باصفا در کتیبه چیست ؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : poladabady بازدید : 43 تاريخ : دوشنبه 10 مهر 1402 ساعت: 17:53

در ادامۀ مطالب گذشته چند کلمه از زبان انگلیسی انتخاب کردم که با Bas ساخته شده اکنون با هم ارتباطآنها را با فارسی و ترکی مورد بررسی قرار می دهیمBase Pay-En بیس پِی-beɪspeɪ- ˈbeɪsˈpeɪ بیس پِی= مزد پایه، حقوق اصلی، مزد مبنا، حقوق ثابت بدون مزایا وفوق العادهBase Pay-Turk-بِس پِی، باس پای، = مزد پایه، حقوق اصلی، مزد مبنا، حقوق ثابت بدون مزایا وفوق العاده، و....Base بیس، باس= باز، ریشه، تکیه گاه، زمینه، پایه، پایگاه، اساس، بنیاد، مبنا، مرکز، شالوده، ته، بناء، ته ستون، صدای بم، عنصر، فرومایه، خسیس، پست، بنیان نهادن، مبنا قراردادن، پایه زدن، و... 2- (به معنی Base رجوع شود)Pay-En-پی = پرداخت، اجرت، تادیه، حقوق ماهیانه، پول دادن، کارسازی داشتن، بجا آوردن، هزینه چیزی را قبول کردن، انجام دادن، ادا کردن، دادن، تلافی کردن، پرداختن، پرداخت کردن، و....معانی دیگر: (پول) دادن، تادیه کردن، تسویه کردن، بازپرداخت کردن، بازپرداختن، (احترام یا توجه و غیره) کردن، بازده داشتن، سود (یا درآمد) دادن، ارزیدن، ارزش داشتن، فایده داشتن، نفع داشتن، جبران کردن یا شدن، به سزای خود رسیدن یا رساندن، مزد، دستمزد، حقوق، پرداخت هزینه (ی سفر و غیره)، فوق العاده، دارای روزنه برای انداختن پول، پولی، (خاک معدنی) غنی، باصرفه (که ارزش بهره برداری را دارد)، قابل بهره برداری، به حساب ریختن یا گذاشتن، (نادر) آدم بدحساب، (برای مقاوم کردن در مقابل آب)قیراندود کردن، بجااوردن، وابسته به پرداختPay-Turk- پِی، پای= پرداخت، اجرت، تادیه، حقوق ماهیانه، پول دادن، کارسازی داشتن، بجا آوردن، هزینه چیزی را قبول کردن، انجام دادن، ادا کردن، دادن، تلافی کردن، پرداختن، پرداخت کردن، و....Pay پای= قسمت، سهم، بهر، بهره، حصه، قسمت، نصیب، سرمایه، راه زندگی باصفا در کتیبه چیست ؟...
ما را در سایت راه زندگی باصفا در کتیبه چیست ؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : poladabady بازدید : 43 تاريخ : دوشنبه 10 مهر 1402 ساعت: 17:53

در ادامه باز هم از حرف B انگلیسی چند کلمه انتخاب کردم با هم ارتباط آنها را با فارسی و ترکی مورد بررسی قرار می دهیمBedew-En- بِجوbɪˈdju- bɪˈdu بی دِو= نم زدن، تر کردن، اب زدن، با شبنم تر کردنمعانی دیگر: شیطان زده کردن، دستخوش شکنجه و درد کردن، مرتبا آزار دادن، به ستوه آوردن، فاسد کردن، از راه به در کردن، کاملا سر در گم کردن، گیج و مبهوت کردن، (با شبنم و غیره) خیس کردن، ژاله پوش کردنBedew-Turk-بِجو، بی دِو= نم زدن، تر کردن، اب زدن، با شبنم تر کردنBe بی= = این، بودن، شدن، ماندن، و...(به معنی Be رجوع شود)Be بِ=به، به سمت، به سوی، به طرف، به مقصد، برای، به قصد، به منظور، با، بوسیله، بطرف، در توی، هنگام، در ظرف، اندر و...Bede بِده=بده، دهش، دادن، جریان، گردش، و...Dew جو= جریان آب کم، رود کوچک، محل جاری شدن آب، و...Bedew بِجو=بوسیلۀ جریان آب کم، در توی جریان آب کم قراردادن،و... Ew اُو، آو=آب، ماء، مایع، شیره، عرق، عصاره، عصیر، حل، محلول، ذوب، خوی، بزاق، آب دهان، منی، بحر، دریا، یم، زهاب، آبرو، حیثیت، شرف، عزت، تری، تازگی، طراوتBedew بِده اُو= آب دادن، آب زدن، نم زدن ، تر کردن، و...Dew دِو، دِ اُوdöw=1-دیو، ابلیس، اهرمن، اهریمن، روح پلید، شیطان، عفریت، و...2- شکسته، خرد، ریز ریز، کوبش، اذیت، آسیب، بشکن، خرد کن، گسسته، به هم ریخته، آشفته، پریشان، گیج، سردرگم، منقطع، جدا شده، پراکنده پریشان مقابل متراکم انبوه، مکسر، منکسر، پیر، ضعیف، ناتوان، سست و... فعل امردِاُومکdöwmek، دِومک dewmek =خرد کردن، ریزریز کردن، شکستن، له کردن، درهم شکستن، نابود کردن، آسیب رساندن، تبدیل کردن، اذیت کردن، کوبیدن، و...diş döwmek(dewmek) دیش دِاُومک=دندان شکستن(خرد کردن، و...))، اذیت و آزار جسمی رساندن، و. راه زندگی باصفا در کتیبه چیست ؟...
ما را در سایت راه زندگی باصفا در کتیبه چیست ؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : poladabady بازدید : 40 تاريخ : دوشنبه 10 مهر 1402 ساعت: 17:53